تو می گفتی
تو بر قلب سنگم اشاره رفتی
تو بشکستی
آن شیشه غرور فاصله ها
همراه تو خواهم بود
ای عشق دل آرا
( دل آرا شرکاء )
شاعر محبوب زن ایرانی دل ارا شرکا
شعر عاشقانه احساسی دلارا شرکا
در اعماق وجود تو
چه زیبا آرام گرفت دلم
چه زیبا گفتی سخن
با من شیدا
با هر صدای
آهنگین امواج ت
پیام ها داری دریا
شنیدم سخن دریای ات
و آرم گرفت دل آرا
در آغوش آبی بی کرانت
( دل آرا شرکاء )
شاید باشد در آن بیراهه ها
دیدار من از آن عقاب ها
شاید که باشد رنگین
آن سکوت ژرف رویاها
با من باش
ای مونس و
همدم دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در اعماق وجود تو
چه زیبا آرام گرفت دلم
چه زیبا گفتی سخن
با من شیدا
با هر صدای
آهنگین امواج ت
پیام ها داری دریا
شنیدم سخن دریای ات
و آرم گرفت دل آرا
در آغوش آبی بی کرانت
( دل آرا شرکاء )
شاید باشد در آن بیراهه ها
دیدار من از آن عقاب ها
شاید که باشد رنگین
آن سکوت ژرف رویاها
با من باش
ای مونس و
همدم دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در چشمان بی گناهت
نگریستم و دریافتم
آن رنج و ظلم و شفقت
توی بی گناه
تو را نگریستم
ای کودک کار
و دیدمت بی یاور
تو را دیدم در مشقت
شاید که فردا
تو را دریابند
ای کودک تنها
می دانم
هنوز چشمان تو
نگران است
به آن آسایش و آرزوها
شاید که رسیده باشد
آن طلوع دل آرای
نجات تو کودک کار
شاید که من ، تو ، ما
بگیریم دستان کودکان کار
شاید که او
لبخند زند به دنیا
( دل آرا شرکاء )
آرام گشودم دو پلک لرزان ام را
می زد دوباره نبض ضربان زندگی
چرخید نگاه پراز شوق ام
و خیره ماند بر روی آن کیسه سرخ
مینگرسیتم ، آن قطرات سرخ
می چکید قطره قطره ، آن الماس سرخ
می تراوید جرعه جرعه
به درون پیکره نیمه جان ام
پوشانده بود اشک سپاس
روح و دل و جان ام را
از تو انسان نیک سرشت
که با اهداء خون خود
بخشودی به جان دل آرا
آغاز یک زندگی دوباره
( دل آرا شرکاء )
در چشمان بی گناهت
نگریستم و دریافتم
آن رنج و ظلم و شفقت
توی بی گناه
تو را نگریستم
ای کودک کار
و دیدمت بی یاور
تو را دیدم در مشقت
شاید که فردا
تو را دریابند
ای کودک تنها
می دانم
هنوز چشمان تو
نگران است
به آن آسایش و آرزوها
شاید که رسیده باشد
آن طلوع دل آرای
نجات تو کودک کار
شاید که من ، تو ، ما
بگیریم دستان کودکان کار
شاید که او
لبخند زند به دنیا
( دل آرا شرکاء )
آرام گشودم دو پلک لرزان ام را
می زد دوباره نبض ضربان زندگی
چرخید نگاه پراز شوق ام
و خیره ماند بر روی آن کیسه سرخ
مینگرسیتم ، آن قطرات سرخ
می چکید قطره قطره ، آن الماس سرخ
می تراوید جرعه جرعه
به درون پیکره نیمه جان ام
پوشانده بود اشک سپاس
روح و دل و جان ام را
از تو انسان نیک سرشت
که با اهداء خون خود
بخشودی به جان دل آرا
آغاز یک زندگی دوباره
( دل آرا شرکاء )
آرام و خرامان
میرفتم بالا از آن پله ها
آن پله های موفقیت و شکوفایی
در عصری طلایی
می نگرسیتم آن آثار
باقی مانده از تخت جمشید
در آن طلوع خورشید
که با من می گفت
می توان بهترین بود دل آرا
در هر زمان و جای که هستی
( دل آرا شرکاء )
ایران ایرانم
ای سرزمین آبا و اجدادم
ای سرچشمه گرفته
از هنر و مهر و دوستی
گنجینه هایت بس دل آرا
عطر هوایت هست
دل انگیز و روح افزا
ایران ای وطنم
تا که هست زمین پیدا
تو باشی سرافراز و جاویدان
( دل آرا شرکاء )
آرام و خرامان
میرفتم بالا از آن پله ها
آن پله های موفقیت و شکوفایی
در عصری طلایی
می نگرسیتم آن آثار
باقی مانده از تخت جمشید
در آن طلوع خورشید
که با من می گفت
می توان بهترین بود دل آرا
در هر زمان و جای که هستی
( دل آرا شرکاء )
ایران ایرانم
ای سرزمین آبا و اجدادم
ای سرچشمه گرفته
از هنر و مهر و دوستی
گنجینه هایت بس دل آرا
عطر هوایت هست
دل انگیز و روح افزا
ایران ای وطنم
تا که هست زمین پیدا
تو باشی سرافراز و جاویدان
( دل آرا شرکاء )